فرزانه شهامت | شهرآرانیوز؛ ۳۰ مهر یا ۲۲ اکتبر هر سال به “روز جهانی آگاهی از لکنت زبان” اختصاص دارد. هدف از این نامگذاری، افزایش آگاهی عمومی نسبت به ناروانی گفتار است. میلیونها نفر در سراسر دنیا از این اختلال گفتاری رنج میبرند. لکنت زبان اختلالی چند فاکتوری است. چون عوامل بسیاری در بروز آن نقش دارند. در افرادی که سابقه خانوادگی لکنت زبان وجود دارد احتمال بروز این اختلال بیشتر است. در ادامه ۴ برش کوتاه از دشواریهای لکنت کلام در خانواده هایی که فرزندانی با این اختلال دارند را می خوانیم.
«ممی... می ... میخخخوام ب.. با م... ممامانم ...» طول میکِشد تا جمله اش را کامل کند. میخواهد با مامانش پارک برود. محمدحسین دارد از رؤیاهایش حرف میزند. او تا پر کردن سه سالگی، یکی دوماهی وقت دارد. چشمهای گِرد و درشتش را به صورتت دوخته است و معصومانه، تقلا میکند از چیزهایی بگوید که در ذهنش میگذرد. حرفهای نسنجیده اطرافیانش آزاردهنده است. یکی دارد تهدید میکند که اگر به این طور حرف زدن ادامه بدهی، میبریمت پیش آقای دکتر.
مادرش میگوید: چیزی خاصی نیست، قبلا هم این طور شده است و ماجرا را ربط میدهد به سرد شدن طبع و مزاج کودک. آن یکی هم که به اصطلاح درس روان شناسی خوانده است با اطمینان میگوید که رویه درستی را با کودک در پیش گرفته اند؛ اینکه با بچه بزرگانه حرف بزنند و از او بخواهند درست حرف بزند، بدون لکنت.
کاش میتوانستی آنها را به سکوت و تأمل دعوت کنی؛ اطرافیان محمدحسین و همه کسانی را که به اشتباه تصور میکنند رفتار صحیح با فرد دارای لکنت زبان را میدانند.
سالها از بهبود لکنت زبانش میگذرد و تقریبا هیچ نشانهای از ناروانی در کلامش دیده نمیشود. زهرا خاطرات دوری از لکنت زبانش در کودکی دارد، هر چند که هنوز هم بار روانی آن را به دوش میکشد. «تقریبا سه چهار ساله بودم که دچار لکنت شدم.
خودم که یادم نمیآید، دور و بری هایم میگویند یکی از پسرهای فامیل که ده سالی ازمن بزرگتر است، من را برای شوخی و سرگرمی اش ترسانده بوده است. قدیمها رسم نبود بچه را فوری ببرند دکتر. میگفتند چیزی نیست، خودش خوب میشود. عمده مشکل من هم گویا همان زمان رفع شده است، ولی اثرات کم رنگش تا همین چند سال پیش همراهم بود.
مثلا این تصویر از بچگی ام یادم هست که هر بار با تمسخر اطرافیانم مواجه میشدم، جلوی آینه میایستادم و در حالی که گریه میکردم تلاش میکردم درست حرف بزنم. این را هم خیلی خوب و واضح یادم هست که در دبیرستان، یکی از هم کلاسی هایم من را به خاطر طرز حرف زدنم مسخره کرد. الان هم گاهی که هول میشوم، زبانم میگیرد. شاید طبیعی به نظر برسد، ولی همه خاطرات قدیمم، یک جا سراغم میآید و فاتحه اعتما دبه نفسم را برای حرف زدن در جمع میخواند.»
لبخند میزند و ادامه میدهد: «اینها را تا حالا به هیچ کس نگفته بودم. خوب شد که پرسیدید. سبک شدم.»
تبعات سقوط از ارتفاع دست از سر فاطمه بر نمیدارد؛ سقوطی خودخواسته برای پایان دادن به زندگی اش. تأکید میکند که از تصمیمش پشیمان است، اما زندگی با کسی تعارف ندارد و او باید تاوان اشتباهش را با رنجی ناتمام بپردازد. به جز شکستگی لگن و فک، فاطمه همچنان با عوارض روحی ماجراهایی دست و پنجه نرم میکند که او را به خداحافظی نابهنگام با دنیا، وادار کرده است.
میگوید این کار را برای اثبات عشق به همسرش انجام داده، اما شوهرش باز هم حاضر نشده است پای او و زندگی نیم بندشان بماند. همه اینها را با دشواری تعریف میکند. لکنت شدید و چرخش کُند زبان، میان دندانهای شکسته و بی قواره اش، فهمیدن برشهای کوتاهی را که از زندگی اش به تصویر میکشد، سخت کرده است. در میانه این تعریف کردن ها، هر جا که خاطراتش تلختر میشود، لکنت زبانش هم بیشتر است.
او با درآمدی که ندارد و انتخاب زندگی در بن بست، جایی برای امیدواری و بهبود وضعیت روحی و جسمی اش باقی نگذاشته است؛ اینکه لااقل حرف زدنش، مثل قبل باشد، بی لکنت، روان و پیوسته. حرف هایش خلاصه میشود در خجالتی که تحمل میکند، خجالت از لکنتش، لنگ زدن هایش، زیبایی خط خطی شده صورتش و ....
محمدعلی فرصت زندگی در خانوادهای تحصیل کرده را دارد. پدرش که پیگیر درمان او در این سالها بوده است، میگوید که لکنت محمدعلی پس از یک بازی کودکانه -وقتی که تقریبا سه ساله بود- در اتاقی تاریک شروع شد. «همه چیز یک دفعه پیش آمد. پسرم قبل این ماجرا، هیچ مشکلی در حرف زدن نداشت. فیلم هایش را داریم، پرچانه و شیرین زبان بود.»
او ادامه میدهد: «من خودم علوم تربیتی خوانده ام. با این مباحث کم و بیش آشنا هستم. با رفقا و اساتیدم مشورت کردم و مراعات کردن نکاتی را با همسرم شروع کردیم. تا همین الان که محمدعلی رفته است کلاس اول، از مشکلش خبر ندارد. به اطرافیان سپرده بودیم که به رویش نیاورند و حرف زدنش را تصحیح نکنند. میدانستیم اگر بفهمد در حرف زدنش با بقیه تفاوتهایی دارد، بیخیال حرف زدن میشود، خودش را از جمع کنار میکشد و میرود توی لاک خودش.»
آواز خوندن، آزادانه فریاد زدن و تکرار کلمات با صدای بلند کارهایی بوده است که پدر و مادر محمدعلی بارها با او در فضای باز تمرین کرده اند. نتیجه چند سال مراقبتشان را این طور با ما در میان میگذارد: «خدا را شکر خیلی بهتر است و تقریبا هیچ اثری از آن لکنت سابق در حرف زدنش نیست. مختصر مکثی در شروع جملاتش هست که آن را هم سعی میکنیم برطرف کنیم.»
به توصیه گفتاردرمانگر، بناست یک روا ن شناس کودک هم محمدعلی را ببیند و توصیههای احتمالی اش را بیان کند. آینده محمدعلی و اعتماد به نفسش نباید فدای تبعات یک ترس کودکانه شود.